تحول حق تعیین سرنوشت در چارچوب ملل متحد

نویسنده

کارشناسی ارشد دیپلماسی و سازمانهای بین‌المللی و دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق بشر دانشگاه تهران

چکیده

اصل تعیین سرنوشت یکی از اصول پایه حقوق بین‌الملل معاصر است. این اصل در ماده یک منشور و در زمره اهداف و مقاصد ملل متحد ذکر شده؛ منشور از حق تعیین سرنوشت به‌عنوان یکی از مبانی و پایه‌های روابط دوستانه و مسالمت‌آمیز بین دولتها و ملتها یاد کرده است. با این‌حال اصل مزبور فاقد آن استحکامی است که اصول دیگری همچون اصل عدم توسل به زور یا اصل برابری حاکمیتها یا اصل عدم مداخله از آن برخوردارند. موقعیت حقوقی این اصل تا مدتها محل تردید بود. ‎آیا اصل تعیین سرنوشت اصلی سیاسی بود یا یک اصل حقوقی ؟ تدوین میثاقین پاسخی برای این پرسش فراهم کرد.
حق تعیین سرنوشت به‌خصوص از زمان تدوین میثاقین، به‌عنوان حق مردم برای تعیین نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که در چارچوب آن زندگی می‌کنند، تعریف شد. تا مدتها بحث بر سر این بود که "Self" در عبارت "Self-Determination" به چه کسانی اطلاق می‌شود؟ پاسخها محدود بود: مردم مستعمرات، مردم سرزمینهای تحت سلطه بیگانه و گروههای نژادی تحت سلطه رژیم نژادپرست. آیا تعریف عبارت " Self " به همین‌جا و به همین مقدار ختم می‌شد؟
پایان جنگ سرد، همان‌طورکه بسیاری از اصول حقوق بین‌الملل را تحت تأثیر تحولات جدید و بی‌سابقه‌ای قرار داد، بر اصل تعیین سرنوشت نیز تأثیر چشمگیری داشت. توجه روزافزون به مسئله دموکراسی، ارزشهای حکومت دموکراتیک و حقوق بشر از یک‌سو و حقوق اقلیتها از سوی دیگر، دامنه مفهومی این اصل را غنی کرد و به آن استحکام بخشید. اکنون مرکز ثقل پرسش در خصوص اصل تعیین سرنوشت تغییر کرده بود؛ اگر قبلا بر سر تعیین مفهوم "Self" اختلاف نظر وجود داشت، اکنون این سؤال مطرح بود که « مردم» ـ با توجه به‌معانی مختلفی که در موقعیتهای مختلف بر آن بار می‌شود ـ بر اساس حق تعیین سرنوشتش تا چه حد و در چه حوزه‌هایی می‌تواند برای خود تعیین‌کننده باشد؟ در این مقاله سعی شده تا حد ممکن به این پرسشها پاسخ داده شود.

عنوان مقاله [English]

Development of the Principle of the Right of Self-Determination within the UN context

نویسنده [English]

  • Mahnaz Akhavan Kharrazian
چکیده [English]

The principle of "Self-Determination" is one of the principles the importance of which has been accepted for the structure of modern International Law. Article one of the UN Charter, while explaining purposes and principles of the UN, points to this principle as one of the foundations of peaceful relations and cooperation among states and nations. Yet, this principle is not as well-established as principles like equality of sovereign states or non-intervention, at least when we are speaking of "internal" Self-ِDetermination. For many years, there was discussion on legal status of the principle: "Is it a legal principle of International Law or just a political one?" Codifying the Covenants was the end of the doubts about this principle's legal status ,but of course not the end of discussion; if it was a legal principle, then what was the exact meaning of "self"? Peoples under colonial regimes? Peoples under racist regimes? Or otherwise, all the peoples of the world?
End of the Cold War affected the discussion on this issue, while affecting the whole arena of International Law. In fact, putting increasing emphasis on "democracy" and the values of democratic governance, "Human Rights", and rights of minorities is widening the scope of the principle, and strengthening its meaning. This article tries to study these issues and answer some of the questions.